بهترین روش برای محاسبه سودآوری استارت آپ چیست؟
در هر مرحله از توسعهی شرکتها و استارتاپ ها، اندازهگیری دقیق سودآوری برای ایجاد شیوههای کارآمد تجاری و مدیریت مالی، بسیار مهم است. کسبوکارها، حسابداران و تحلیلگران مالی از معیارهای زیادی برای سنجش سودآوری در زمینههای مختلف استفاده میکنند و مشهورترین این معیارها احتمالاً، درآمد خالص هست.
از استارت آپ تا سهام مرغوب، هر شرکتی نیاز دارد نگاه خود را نزدیک به خط پایین نگه دارد. درآمد خالص نشاندهندهی میزان درآمدی است که پس از حسابداری تمام مخارجها، قرض یا وامها، درآمدهای جاری و مالیات، بهعنوان سود باقی میماند. بااینحال، اگرچه موجب چشماندازی بلندپرواز نسبت به سودآوری میشود اما گاهی اوقات جزئیات بسیار مهم هستند.
نتایج کلیدی
برای استارتاپ ها، اندازهگیری و مسیر سودآوری از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. بهکارگیری چندین معیار ازجمله: درآمد خالص، درآمد حاشیهای و سود ناخالص یا کل، در زمان سنجش موفقیت استارتاپ مهم محسوب میشوند.
بهترین راه محاسبهی سودآوری استارتاپ چیست؟
در سطح ابتدایی، استارتاپ ها باید سوددهی خود را بر اساس کالا به کالا ارزیابی کنند. کالاها، خدمات و مقادیر آنها که یک شرکت تولید یا تحویل میدهد تا حدود زیادی موجب تعیین درآمدشان میشوند و البته بدون درآمد، بعید است که هیچ سودی وجود داشته باشد.
درآمد حاشیهای
میزان درآمد افزایشیافته حاصل از بخشهای تولیدات اضافی است، مثلاً: اگر یک شرکت چیزی را نسبت به هفته قبل، بیشتر تولید کند و آن را با 10 دلار بفروشد، درآمد حاشیهای آن چیز 10 دلار میشود. حفظ و حمایت از درآمدهای حاشیهای سالم، برای اطمینان از فعالیتهای اصلی و ابتدایی یک شرکت در تخلیه امور مالی آن بهطور غیرضروری، مهم است. اگر درآمد حاشیهای برابر یا بیشتر از هزینههای حاشیهای نباشد، با افزایش محصول سود کمی ایجاد میشود. از طرف دیگر، نظارت بر درآمدهای حاشیهای، به کسبوکارهایی که در هر اندازه انجام میگیرند، کمک میکند که نسبت به سطح بهینه تولید، اطمینان حاصل شود.
نحوه محاسبه سودآوری برای استارتاپ ها
در کسبوکارها جستوخیز های زیادی نسبت به شکلهای فروش وجود دارد. قبل از رسیدن به درآمدزایی، تولید کالاها و خدمات هزینهبردار هستند و از سایت موفق شو میتوانید مسیر نحوهی محاسبهی سودآوری را ببینید.
سود ناخالص، مقیاسی از سودآوری است که با کم کردن هزینه کالاهای فروختهشده (COGS) از کل درآمد محاسبه میشود. البته هزینه ایجاد محصولات برای فروش نیز شامل میشود)
COGS
شامل هزینههایی است که بهطور مستقیم مرتبط با تولید کالاهای فروشی است، مانند هزینه مواد خام، کارگر برای ایجاد یا فراهم کردن محصولات، حملونقل و هزینههای باربری.
از طرفی اگر درآمد یک محصول تقریباً بهاندازه هزینه تولید باشد، سود کمی به سرمایهگذار میرسد. یک استارتاپ(startup) با تولید بیکیفیت بهسرعت خود را دچار لغزش میکند.
در سطح بعدی مهم است که اطمینان حاصل شود، فعالیتهای روزانه یک تخلیه غیرضروری از گردش پول نیست. علاوه بر COGS، سود عملیاتی میزان درآمد را پس از حسابداری مخارج کاربردی مانند اجاره، خدمات عمومی، دستمزد و حق بیمه، اندازهگیری میکند.
این معیار به مالکان کسبوکار درمورد مراحل از بین رفتن سودشان با ادامه دادن چنین سبکی، اطلاع میدهد. اگر فاصله زیادی بین سود ناخالص و سود عملیاتی وجود داشته باشد، ممکن است نشاندهندهی این باشد که مخارج کلی ( بالا) خیلی زیاد است و استارتاپ ها میتوانند از این معیارها برای آگاهی از تصمیمات خود استفاده کنند، همانند: ویژگیهای مکان، ساعات کاری و تغییر کارکنان.
ملاحظات خاص
بهویژه برای استارتاپ ها (کسبوکارهای کوچک)، محاسبه سودآوری در انواع سطوح بهترین راه برای اطمینان از رویکردهای بهینه مالی در هر مرحله است و موجب رشد در آینده میشود.
استارتاپ ها باید از تمام معیارهای سودآوری استفاده کنند تا چگونگی و مکان به دست آوردن و از دست دادن پول مشخص گردد.
مثلاً: کدام محصولات فروخته شوند، چگونه تعدادی از مردم استخدام گردند یا چقدر وام برای تأمین سرمایه رشدی آینده موردنیاز است، این ارزیابی سودآوری در چندین سطح موجب میشود که صاحبان کسبوکار تصمیمات آگاهانهتری در مورد پیش بردن مشاغل خود به سمت جلو بگیرند.
مطلب کاربردی و خوبی بود
در عمل محاسبه سودآوری یک استارتاپ خیلی پیچیده است و عوامل زیادی باید بررسی بشه